سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمازعشق است
خدایا،من درخلوت خودباتورازمی گویم وازاین که این نعمت رابه من بخشیده ای،تورامی ستایم. هرچه دارم ازتودارم،ظرفیت بهره مندی ازآنها رابه من ببخش.«اهدناالصراط المستقیم»

 (شهید على اکبر شیرودى)


على اکبر در کنار هلیکوپتر جنگىاش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سؤال مى کردند. خبرنکارى از کشور یمن آمده بود، پرسید: شما تا چه هنکام حاضرید بجنگید؟
شهید خندید و گفت : ما براى خاک نمى جنگیم ، ما براى اسلام مىجنگیم تا هر وقت اسلام در خطر باشد.
این را که گفت به راه افتاد، خبرنگاران حیران ایستادند. شهید آستین هایش را بالا زد، چند نفر به زبان هاى مختلف
پرسیدند: کجا؟ علىاکبر گفت : نماز! دارند اذان مىگویند.
نماز وصال
عبدالحسین در بیمارستان مشهد بسترى بود و من هم نیز بستری بودم . گه گاه به او سر مى زدم ، از ناحیه سر مجروح شده بود، حالش خوب نبود، یک شب نزدیک اذان صبح مادرش سراسیمه نزد من آمد و گفت : عبد الحسین حالش هیچ خوب نیست . سریعا بالاى سرش رفتم ، او را به نرده هاى تختش بسته بودند که به زمین پرتاب نشود. گاهى تکان هاى شدیدى مىخورد و سپس بیهوش مى افتاد.
پزشک بالاى سرش آوردیم ، با داروهاى آرام بخش تا حدودى آرام گرفت و بیهوش روى تخت افتاد. مدتى بعد ناگاه بلند شد و نشست و مرا صدا زد و گفت : «خاک تیمم بیاور » مردد بودم بیاورم یا نه ؟ چون بعید مى دانستم وقت را درست تشخیص بدهد، به هر حال آوردم ، تیمم کرد، مهر خواست ، مهر را روى زانویش گذاشت ، تکبیره الاحرام بست ، با حالتى عجیب با خداى خود حرف مى زد، منتظر بودم سلام نماز را بدهد تا با او صحبت کنم ، قبول باشدى بگویم و از احوالش جویا شوم . نماز با تکبیره الاحرام شروع شد ولى با سلام تمام نشد، در نماز عشق عبدالحسین نزد معشوقش رفت و سلام نماز را در بهشت گفت.

center.namaz.ir


[ چهارشنبه 91/12/2 ] [ 9:31 صبح ] [ شهرزادنصر ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

25سال است کارمندآموزش وپرورش هستم.رسالت خودمی بینم که درزمینه نمازآنچه درتوان دارم انجام دهم.
لینک های مفید
امکانات وب


بازدید امروز: 29
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 29636